تبسم زیبای زندگی متین

این عکس ها مربوط به روز قبل از تولد مامانیه من تصمیم گرفتم تا برم بیرون و برا تولد مامانی یه هدیه ی کوچیک بخرم با همین بهونه به مامان گفتم که میخوام بچه ها رو ببرم پارک اینم تصاویر اون روزه که من متین رو به محمد سپردم تو پارک تا خودم برم و یه هدیه برا مامان بخرم تازه چون میدونستم مامان با ما پارک نمیاد کلی بهش اسرار کردم تا با ما بیاد تا شک نکنه که دارم میرم براش چیزی بخرم.خلاصه رفتم و یه کیف پول خوشگل برا مامان خریدم وقتی برگشتم دیدم داداش محمد و متین دارن با هم آب بازی میکنن رفتم براشون دو تا کرانچی آتشی خریدم متین هم که دید محمد داره با لذت میخوره گفت به منم بده منم یه دونه کرانچی دادم بهش که این وضع پیش اومد اینقدر کرانچی تند بود که م...

    ...